کد مطلب:254177 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:341

مهدی موعود مولود سامرا
روز نیمه شعبان(255 ق) [1] نخستین روز، از آخرین بهاران تاریخ بود، و بهار آخرین از چهارده بهار همیشه سبز تشیع، در راه، و آخرین فصل از تكامل تاریخ، در شرف شكفتن بود كه درست، پیش از آن كه سپیده ی فجر شكافته شود آخرین آفتاب از آسمان امامت و ولایت، از سپهر سامرا طلوع كرد.

آن روز تمام تاریخ، به یك باره تولد یافت، تو گویی بار دیگر خاتم رسولان و اشرف پیامبران حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و اله و سلم متولد شد و امیرمؤمنان علی علیه السلام آن عین عدالت و علم، میلادی دوباره و تولدی تازه یافت و امام حسن، آن حسن هستی و لطف لطیف وجود، پا به عرصه ی گیتی گذاشت و امام حسین آن خلاق حماسه ها و پدر پیشوایان، دیگر بار، متولد گشت و با ولادتش شجاعت و شهامت را جانی جاودانه و حریت و حماسه را حیاتی پایدار و ابدی



[ صفحه 29]



بخشید.

شگفتا، مولود سامرا، سامرا را «سر من رای» [2] ساخت پس از آنكه «ساء من رأی» [3] بود و با میلاد مباركش، شوكت و هیبت محمدیه را بار دیگر احیا كرد و نام و یاد او صلی الله علیه و اله و سلم را در دلها جاودانه ساخت و نام حضرتش را ورد بندگان خاص خدا كرد با همان اسم مقدس و با همان كنیت مخصوص، یعنی حضرت ابوالقاسم، محمد صلی الله علیه و آله و سلم، مسمی و مكنی گشت.

پس از شكفتن غنچه ی نرگس بود كه اسم مبارك محمدی صلی الله علیه و آله و سلم گل كرد و دفتر دل پر شد از نور واژه های بی نظیری چون:

مهدی موعود، قائم منتظر، صاحب الزمان، ولی عصر، حجت حق، امام منصور، یار غایب، بقیة الله اعظم، خلف صالح، دادگستر جهان، آخرین امید، خاتم الأوصیا، یوسف زهرا، صاحب دلها، مردم دیده ها، حضرت حامد و حمید و محمود، ابوصالح، ابو جعفر، امام رضی و زكی و نقی و تقی و هادی و مهدی و....

عجبا مگر ممكن است كه حدیث آن حبیب روحی فداه در بیان آید، هیهات!

تا قیامت گر بگویم این كلام

صد قیامت بگذرد، این ناتمام



[ صفحه 30]



در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن كوتاه باید والسلام

پس به صورت خیلی فشرده به ذكر مجملی از تاریخ آن جمیل، بسنده می كنیم و بس.

مادر حضرتش را اسم چندی نقل شده كه شاید همه صحیح باشند، مثل: نرگس، سوسن، ملیكه، حلیمه، و..... [4] .

و پس از پنج سال كه امام عجل الله تعالی فرجه الشریف در سایه سار پدرش حضرت امام حسن عسكری علیه السلام در ناحیه مقدسه ی سامرا به سر می برد، غایب شد و با شهادت پدرش، امامت و غیبت صغرای آن حضرت آغاز شد تا سال 329 ق كه غیبت صغری تمام و غیبت كبری شروع می شود و تا امروز نیز ادامه دارد، و آن خورشید خدا از پس ابرهای غیبت، پرتو افشانی می كند.

باش تا صبح دولتش بدمد

این هنوز از سپیده ی سحر است

و امروز نیز كه بیش از یازده قرن و نیم از آن روز می گذرد، یاد دل انگیز آن حضرت حیات دلها و مهرش روشنی دیده هاست و در این مدت طولانی روزی نیست كه در گوشه و كنار دنیا، دردمندی دل به او ندهد و سفره دل را خطاب به آن حضرت نگشاید، چه دلسروده ها كه در انتظار او نسروده شده است و در دفتر دل این كمترین هم اگر نوری بوده



[ صفحه 31]



باشد تنها در سایه سار لطف آن یوسف زهرا علیه السلام بوده و بس.

و حال كه سخن اینجا رسید و دل بشكست، بد نیست عرض ارادتی به ساحت قدس حضرتش كرده باشیم و چند بیت شعری را كه خیلی بیش از اینها سروده و ورد شب و روزم كرده ام، از آن دفتر دل، به این صحیفه كه صحبت از سامرا، مولد آن یار می كند منتقل كرده باشیم، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید:

بیا كه شمع درونم به شعله های پسین

خبر زخاتمه ی طول انتظار من است

میان ماندن تاریك و رفتنی روشن

چو شمع سوختن و رفتن افتخار من است

در آسمان دلم ابرهای بارانی

حجاب تابش مهر امید می گردند

همین كه چشم تو با غمزه، رعد و برقی زد

تمام آب شده، ناپدید می گردند

به روی صورت زردم چو برگ پاییزی

طراوت سحر و شبنمی نمی بینم

اگر چه ساحت دل خود غزلسرایی هست

برای درد دلم محرمی نمی بینم



[ صفحه 32]



به پشت پنجره ی دل نشسته ام تنها

همیشه چشم به راهم كه یار می آید

خدا نكرده نیامد اگر، زبانم لال

زدست این دل خسته چه كار می آید

اگر چه قصه عشاق قصه ها دارد

در این عقیده یقین دارم اشتباهی نیست

علی كه نیست، به جای خودش، به نخلستان

برای درد دلم، این عجب كه چاهی نیست

بیا كه این دل تنگم به كنج تنهایی

گرفته زانوی غم در بغل غریبانه

بگیر دست دلم را ز جا بلندش كن

بحق ساقی كوثر، امیر میخانه



[ صفحه 33]




[1] مجموعه ي نفيسه، ص 137.

[2] شاد و مسرور شود هر كس كه ببيند.

[3] زار و دلگير شود هر آن كه بيند.

[4] مجموعه ي نفيسه، ص 26 و 138.